اسرا خانومیاسرا خانومی، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

♫.•*♥♥* عروسـڪ خـانومے*♥♥*•♫

دخمل نازم..

                                     ĪĿ♡ѴƐ Y♡Ʊ ΛSŔΛ                                                 ⓘⓛⓞⓥⓔ ⓨⓞⓤ ⓐⓢⓡⓐ خدایا:هرچی بگم کمه...فقط همیشه سرشکر وبندگی مقابلت دارم بابت اسرایی که بمن هدیه کردی.... ...
24 تير 1394

گردش مکیددی...

سلام دوستان گلم..چن وقتی میشه که اسرا خانوم خودش وبلاگ ساختن.. وبمن اجازه دادن که اینجابمونه برامن بگذریم...اینجا رفته بودیم  گردش یه روزه منوبابارضا وصدالبته مامان جون..آخه من خودم فقط یه داداش گل ومهربون بیشتر ندارم.مادرمم برام هم خواهره هم دوست وهم همرازمه...الهی سایه همه پدرمادرها همیشه بالاسر مابچه ها بمونه... ببخشید ازمطلب دورشدم خلاصش اینکه یه روزجمعه رفتیم  مکیددی   جای باصفا وخوش آب وهوایی بود..جاتون خالی..خوش گذشت وبراهمین نخاستم مث بقیه لحظه هامون اینم بدون ثبت بمونه..چندتا از عکسهای دخملی براتون گذاشتم تاشماروهم توخوشیم یادکرده باشم این مجسمه اله زیبایی هستش ها نه اسرای خالی..... این...
22 تير 1394

وبـــــــــــــــــــــــــــلاگ جــــــــــــــــدید مــــــــــــــــــــــن

سلام دوستان من....اسرالی شاده!!!امروز از مامانی و اجازه گرفتم و یک وبلاگ جدید باز کردم اگر خواستین برین و ازش دیدن فرمایین  به این ادرس{donyayekodakaneyeman} مراجعه کنین...هنوز چیزی نگذاشتم ولی میگذارم.... بای باید به وبلاگم عکس های را بگذارم.... 
17 تير 1394

پسرعمــــــــــــــــــــــــــــوها واسراخانم

اینجاخونه عمورامین بودیم...خوشگذشت..خوب اسرالی فقط ازخونواده بابایی یه عمو داره.. مانی ومهدی جون پسرعموهای اسرالی هستن.منودخملی این روزم خاطره کردیم.. سیمین جون(زن عموی اسرا)اونقد مهربونه که توی خونه اسکیت بازی هم براش مشکل ساز نبود بله دیگه اسراعروسک مهربون مامان دختر عموی بزرگشونه وپسرعموهارو زیر چتر حمایتش گرفته... ...
17 تير 1394

کلاس زبان انگلیسی(گلدیس)

اینجا کلاس زبان انگیلیسیم هستش....هم کلاسی هام و معلمم..تابستان 92..قبل رفتن به کلاس اول... انجا دوستام تینا-نیکی و منم...قبل از امدن معلم... من تنها قبل اومدن معلم من و معلم عزیزم...   ...
5 تير 1394

مشهد مقدس {قبل از پیش دبستانی}

اینجا هتل صافات در مشهد هستش بابام از من عکس گرفته بود برای یادگاری..داشتیم با مامان بابا و مامان بزرگم میرفتیم زیارت امام رضا{ع}.بعد زیارت رفتیم باغ وحش... اینجا دارشتم با  با پرنده حرف میزدم که بابایی گفت بیا عکس بندازیم.. اینجا به گرگ وکفتار ها نگاه میکردیم از بابایی پرسیدم اینا مجسمن؟؟بابایی گفت نه اینا واقعی هستن اما یک دارو زدن که همین طوری بمونن.. اینجا داشتم اسب سواری میکردم..نازه مگه نه؟؟؟ خاطرات ازسفرها زیاده بازم وقت کردم میذارم براتون... ...
2 تير 1394

خبر خبر خبر جدید

سلام دوستان..اسرام..امدم خبر جدیدو بهتون بدم.نویسنده وبلاگ تغییر کرد..من اسرا نویسنده ی وبلاگ شدم...مامانم نویسنده ی وبلاگو تغییر داد به اسم من..میگه بزرگ شدم و میتونم وبلاگمو مدیریت کنم.از فردا عکسای جدیدو میذارم تا دیدن فرمایید.توجه توجه: خواهشمندیم خیلی زیاد نظر داده و پسند کنید جدا}خوب دیگه خبرو دادم دووووسسستتتااان..                                 اسرا نویسنده   ...
1 تير 1394