ذره ای ازیه روز شاد....

اسرا خانوم وبابا رضا تصمیم به گردش بابایی ودخملی گرفته بودن....خیلی هم بخودشون خوش گذروندن...کلی هم خاطره ساختن.منم حیفم اومد تکه ای از این خاطرات رو بادوستان وبلاگیش تقسیم نکنم..

اول کارشون روبا بازدید ازموزه شروع کردن..قربونت برم عروسک خانوم من...

بعد گردش در پارک خاقانی  ادامه یافته....

بعد طبق معمول بی شهربازی که تفریح اسرا خانم کامل نمیشه...پس پیش بسوی ائل گلی....

البته من بقسمت آروم شهربازی بسنده میکنم.....

بعدپیاده روی و خوشگذرونی وشادی  وجیغ وداد وهورا توشهر بازی شاهزاده خانوم حتما گرسنه شدن...پس سفارش غذای موردعلاقه ورستوران...

خلاصه این عکسها گوشه ای از خاطرات عزیزدلم اسراجونه..

 میدونی گلم"نفسم به نفست بنده"خنده وشادی تو جلای روح مامانه...انشالله همیشه زیر سایه اول خدا وبعد بابارضا ومن همیشه خنده وخوشی روی لبات باشه.